Saturday, March 19, 2005

خونه تکونی

مثلا امروز قرار بود اتاقمو بتکونم اما این حس لعنتی یاری نمیکرد.واسه اینکه عقب بندازمش اعلام کردم اول دیوارا اولم از بالا شروع میکنم تا چارپایه هم از خونه مریم نیارین نمیتونم.چارپایه که آورده شد بردم تو اتاقم درم بستم و نشستم پای کامپیوترالانم دارم از وجدان درد میمیرم.نمیدونم فردا به اتاقم برسم یا یه گِلی به سر خودم بگیرم که از این حالت غیر آدمیزادی درام.
مردشور این تنبلیو ببرن که نه من با اون کنار میام نه اون با من.میدونم اگه دست خودم بود ترجیح میدادم تا خود لحظه تحویل سال بخوابم